کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه ۴۱۱: تنهایی

دیشب، غوطه ور در میان لحظه‌های سکوت و اندیشه، در جستجوی معنای حقیقی تنهایی خود بودم. 


به این فکر میکردم که اصیل ترین ضربات تنهایی را زمانی بر سینه ام احساس میکنم که میفهمم در سفری به عمق وجودم به سر میبرم. سفری که در آن با دنیایی از ناشناخته‌ها روبرو می‌شوم. 


خود را به کودکی تشبیه می‌کنم، یک کودک هشت ساله که با موقعیت ها و مفاهیم غریبه‌ای مواجه است و کسی نیست تا دستش را بگیرد و راهنمایی‌اش کند. 


این تنهایی اصیل یک درام درونی است، نبردیست با وجودی‌ترین و خام ترین عناصر هستی، از ترس و تاریکی گرفته تا مفهوم زندگی و مرگ، پیچیدگی‌های عشق، و ترکیب پیچیده زمان و مکان.


در این لحظه‌های تنهایی، من توسط احساسی عمیق از انزوا فرا گرفته می‌شوم، نه به این خاطر که دیگران در کنارم نیستند، بلکه به این دلیل که من در دریافت تجربیات خود تنها هستم، بی‌توان از بیان آنچه در درونم می‌گذرد. 


حتما باید جایی بر لوحی خاک خورده و پنهان نوشته شده باشد که تنهایی نه قائل به افراد بلکه به عدم وجود واژه‌هاییست برای توصیف حسی که درون سینه پنهان است. تنهایی نبردیست برای به اشتراک گذاشتن آنچه به زبان نمی‌آید. 


تنهایی سفری است که عاقبت ما همه باید آن را در انزوا طی کنیم.


۱۸ مارچ ۲۰۲۴

سایه ۴۱۰

تو هم میتونی یه کافه داشته باشی


شاید بتونم گاهی بیام و با هم یه فنجون قهوه بنوشیم و کمی حرف بزنیم


پ.ن:

فکر‌میکنم با انتظارهام بهای گلزار رو دادم 


باهات خداحافظی میکنم. خدانگهدار 

سایه ۴۰۹

آدم ها از دل هر حادثه و بحرانی به دنبال نشانه هایی برای اثبات نظریات خود هستند و این آنها را با هر گونه حقیقت مطلق بیگانه تر می‌کند.

سایه 408

و ما تشنگان شراب نور، از گرسنگی تاب تحمل شکم رنجور خویش را نداریم.



پ.ن:
رنجی حقیقی یا توطئه ای وقیحانه، مساله این است.


پ.ن:

به بابونه: اگر روزی من پدر باشم، دخترم از بسیاری جهات شبیه تو خواهد بود.

سایه 407

از اعجاز دنیای مدرن این است که، جسمم در میان سرفه های شرابی رنگم به تکاپو افتاده و من با کشیدن سیگار سناتور شرابی احساس آزادی میکنم. به یاد متهمی اعدامی می افتم که سرخوش از تلقینات دارو در پی دست یافتن به آزادی، پله های دار را یکی یکی طی میکند.