کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 379

پدرم رفت. به سادگی همین دو کلمه پدرم رفت تا بخشی از مرا به عاریه ببرد و شاید بخشی از معنای مرا... من تازه ترین گمشده این شهرم بدون هیچ اعلامیه ای که بگوید در میان این کوچه ها پسر بچه ای برای همیشه گم شد. اعلامیه ای که بگوید او گم شد و لطفا اگر معنای از دست رفتن معنا را نمیدانید تلاشی برای یافتنش به خرج ندهید. پدرم رفت و حال من بر تیغه دیواره بحران و رشد قدم میزنم. حال باید بیشتر پدر باشم. شاید باید قدری پیرمردتر از پیش نفس بکشم.