کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 133

حذف شد.

سایه 132

- ما همبازی دوره کودکی هم بودیم

- شما؟

- غزال

- غزال...؟ غزاااال. غزاااال خانم... خوب هستید؟

- ممنون. شما خوبید؟

- عجیبه که بعد از این همه سال اینجا، اینطوری باید همدیگه رو پیدا کنیم

- بله، این نشون میده که دنیای بسیار کوچکی داریم

- بله. دنیای بسیار کوچک

....


پ.ن: همون چشمها... همون لبخند. یادم میاد که یه قفس بزرگ توی حیاطشون داشتن و یه درخت بید مجنون و چنتا درخت میوه. یادم میاد که یه ارگ داشت که باهاش بازی میکردیم... یادم میاد که.... . شاید دلتنگش بودم... شاید.

سایه 131/ شرکت

1- ده روز قبل از شروع دوره، پدر یکی از همکارها در یک حادثه کشته میشه (این یعنی یک حادثه، همین)

2- هزینه های دوره سرسام آوره (ای پول، ای دغدغه همیشگی. :) با لبخند تو را خرج میکنیم)

3- باید یک طراحی انجام بدم. از میلاد کاری بر نیومد (طراحی شد.)

4- باید با همکارمون صحبت کنیم و آمادش کنیم برای شروع دوره. (چاره ای نیست)

5- هیچی دیگه. فعلا همین.


پ.ن: به به بعضی ها هم که آتیش به آتیش میرن سفر. کامیابی موند و شرکتش.

پ.ن 2: چرا بعضیها از تهران رفتن انقدر وحشت دارن؟ حتی تهران رفتن من؟

سایه 130/ شب کاری به شیوه ژرمن

باید چهارتا گزارش بنویسم. دوتاش تمام شده. خدایا صبرم رو زیاد کن.


پ.ن: همچنین عقل این سوپروایزور ژرمن را.