1- ده روز قبل از شروع دوره، پدر یکی از همکارها در یک حادثه کشته میشه (این یعنی یک حادثه، همین)
2- هزینه های دوره سرسام آوره (ای پول، ای دغدغه همیشگی. :) با لبخند تو را خرج میکنیم)
3- باید یک طراحی انجام بدم. از میلاد کاری بر نیومد (طراحی شد.)
4- باید با همکارمون صحبت کنیم و آمادش کنیم برای شروع دوره. (چاره ای نیست)
5- هیچی دیگه. فعلا همین.
پ.ن: به به بعضی ها هم که آتیش به آتیش میرن سفر. کامیابی موند و شرکتش.
پ.ن 2: چرا بعضیها از تهران رفتن انقدر وحشت دارن؟ حتی تهران رفتن من؟