کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 125/ تسلسل گره ها

در طول هزار و نهصد و چهل و پنج روز گذشته مترسک زیباترین و قدرتمندترین موجود مزرعه بود. تا وقتی که گاو مزرعه به او نزدیک شد. خیلی نزدیک. با چشمان درشتش شروع به دید زدن صورت پوشالی او کرد. مترسک برای اولین بار توانست خود را در بازتاب چشمان گاو ببیند. روز هزار و نهصد و چهل و ششم، دیگر مترسکی وجود نداشت. طوفان شدید شب گذشته جسم پوشالیش را متلاشی کرده بود. چند ماه بعد صاحب باغ با آنکه مرد مسنی بود صاحب فرزندی شد. دختری زیبا که از گاوها میترسید.


سایه 117/ بیمارستان 1

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.