کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 195

روزی الهه ای را در آب جمع شده باران دیدم

و در اعماق نگاهش پنهان شدم

غافل از آنکه... روزی آفتاب ما را به عدم خواهد کشید



پ.ن:

- تو از من رئالیست تری

- تو از من زبون باز تری


سایه 194/ گناهکار

باید یه آینه صافتر و شفافتر بخرم

اینجا... صورتم خط خطیه...

مثل خطوط چهره یه گناهکار.

سایه 193

امشب...

انگشتانم هم آغوش این یکصد کلید شده اند

و ندای لغزش دیگری را سر میدهند...

سایه 192

نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین

به سراغ غزل و زمزمه یار آمده باشد...

سایه 191

- چرا؟

- چون شعار میداد

- میخوای بگی که این دلیل خوبی برای کشتن یه آدمه؟

- شعارهاش شبیه به...

- آهان. پس مشکل اعتقادی نیست. مشکل شکاکیت تو بود

- من دوستش داشتم

- اون خواهرت بود.