کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 190

خیلی دور.... خیلی نزدیک...


پ.ن:

- قرار بود یه تصمیم بگیرید

- کدوم تصمیم؟

- :)

سایه 189

باید تصمیم سخت را گرفت.


فردا از هیچ روزی برای مردن بدتر نیست.

سایه 188

دختر نان فروش.


ممنون از بابت نارنج.

سایه 187

خودت را نمایان کن.


امروز... خودت را نمایان کن. دختر نان فروشی یا دختر صحرا...


پ.ن:

- دلتنگی همیشه هست اما برای زندگی در ایران به یه سری مقدمات نیازه.

- :)

سایه 186

یه روزایی خود به خود بوی عید میدن. بوی تازگی و تولد. انگار چندتا اتفاق خوب کمین کردن و تصمیم دارن توی یه روز مهمون خونه آدما بشن. میشه گفت که امروز... یکی از همین روزاست.

سینا تا چند ساعت دیگه متولد میشه. پارتیشن و شکل و شمایل جدید شرکت امروز آماده میشه. و... یه مهمون ناخونده نسبتا دوست داشتنی... از دیشب پیداش شده... .

پ.ن: همین.