کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 180

- خوب ادامه بده

- این همه چیزی بود که باید میگفتم و نمیدونم چی توی ذهنته

- من در مورد احساسم خیلی محتاطم

- این قابل ستایشه...


پ.ن: احتیاط احساسی را تعریف کنید. با رسم شکل

سایه 179

خوب مقصد پیدا شد. باید بذارم هوا سردتر بشه. یه سفر انفرادی به یه نقطه دور. خیلی دور. این یعنی خوشبختی موضعی با بوی برف.

سایه 178

همیشه یکی پیدا میشه که بیشتر از حد انتظارت میدونه... و این... شاید واقعیترین ترس یا... شایدم آرامش باشه.


پ.ن:

سفر چیز خوبیه ولی پاک کردن وبلاگ ؟!!فکر میکنم سخت باشه.چون باید قسمتی از خودتو پاک کنی واین خیلی راحت نیست...

سایه 177

گاهی فکر میکنم که... هیچ روزی برای مردن، بدتر از فردا و هیچ لحظه ای برای ترسیدن، بدتر از الآن نیست...

سایه 176

یکی از سخت ترین کارها اینه که علاقه و شهوت خوندن یه کتاب رو که الان دم دستته سرکوب کنی