کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 41

گاهی اینطوری میشه دیگه. انگار واژه ها رسالتشونو توی بیان یه حرفهایی و یه حس هایی گم میکنن. کم میارن و خجالت زده و سر افکنده توی سینه آدم باقی میمونن. وقتی نگاهت در تقابل با یه نگاه دیگه و تمنای تو در تقابل با یه تمنای دیگه انقدر کوچک میشه که حاصلش میشه سر افکندگی چی میشه گفت؟

 

پ.ن:

دلم یه کافه میخواست و دل تو کلی پول...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد