تقابل اندیشه و اندیشمند چالشیست که گاه به گاه ذهنم را همچون روحی در عذاب تسخیر میکند. این روزها ذهنم مرا به وادیهایی میکشاند که برای جسمانیتم تازگی دارد. اما گاه گویی منتظر میماند. منتظر یک پاسخ. یک محرک و اینجاست که از گرده هرآنچه به اندیشه هایم باز میگردد پایین می آیم و احساس سردرگمی میکنم. به هر قطعیتی چنگ می انداز و از هر حدسیاتی فرار میکنم. قطعیت بدون ذهنیت بی معناست. اما ذهنیتی که گاه اسیر جسمانیتم می شود کافی نیست. هراسم از این است که رهایم سازد.
برزخ، یعنی این.