کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 84/ دانشگاه

عده ای در حال فرار و ورود به دانشگاه:
من: بیاید داخل. اون نمیتونه بیاد تو
غریبه ها: توی دانشگاه؟ اونجا نیابد بریم
من: اون داره میاد. چرا نیابد بریم تو؟
غریبه ها به فکر فرو میروند...
من: من رفتم هرکی میخواد بیاد داخل
در حالی که اکثرا به همراه من وارد دانشگاه میشوند یکی از پشت درب با صدای بلند میگوید:
- دانشگاه جای ماها نیست. هیچوقت نبوده...

و صدایش در فریاد های وهمناکی گم میشود. ترسان و دستپاچه به سمت درب دانشگاه میدود. اما وارد نمیشود. می ایستد و ما را مینگرد. راهش را کج میکند و به سمت معبد میدود و پیش از رسیدن به آن در فریاد وهمناک بعدی ناپدید میشود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد