کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 101/ آخرین؟

((آخرین بار که یه آدم دیدم مصادف با آخرین باریه که مادرم رو دیدم. در واقع بعد از مادرم نتونستم هیچ آدم دیگه ای ببینم. اگه حدس می زدم که این اتفاقات می افتن شاید امروز صبح اونقدر راحت خونه رو ترک نمیکردم. الان نزدیک به نه ساعته که اینجا توی فروشگاه محل کارم اسیرم. بی خبری از مادرم همه نگرانی منو تشکیل میده. امروز وقتی طبق معمول راس ساعت 6:15 به فروشگاه اومدم تصورش رو هم نمیکردم که این اتفاقات رخ بدن. مسعود، کارگر فروشگاه هم بعد از من اومد. مثل هر روز کتری آب رو روی هیتر برقی گذاشت تا چای مسئول دفتر رو آماده کنه. من هم مشغول صورت برداری از موجودی انبار بودم که صدای وهمناکی همه وجودم رو به لرزه در آورد. از دفتر انبار اومدم بیرون و به سمت درب فروشگاه رفتم اما یه چیزی به نظرم عجیب می اومد. با اینکه ساعت 7:10 بود آسمون مثل نیمه شبهای زمستون تاریک شده بود. یه ماشین سنگین به ستون چراغ برق وسط میدون روبه روی فروشگاه برخورد کرده بود اما من از فاصله ده-دوازده متری متری هیچکس رو اونجا نمیدیدم. تا خواستم به خودم بیام مسعود رو دیدم که درب کوچک اتاق نگهبانی رو باز کرده و به سمت ماشین میدوه. من هم طول درب شیشه ای فروشگاه رو طی کردم تا از اتاق نگهبانی مسعود رو همراهی کنم اما یه سایه به سمتش حرکت کرد. آره درست متوجه میشید یه سایه که متعلق به هیچ چیزی نبود. من وحشت زده از این صحنه سایه رو دنبال کردم. اون به مسعود نزدیک شد و بعدش هیچ. بعدش انگار اون مرد تبدیل شد به هیچ.

الان نزدیک به نه ساعت از این اتفاقها میگذره، از دریچه کوچک بالای دفتر انبار میبینم که روشنایی روز هنوز سر نرسیده. من به اینجا پناه آوردم و درب این اتاق شش متری رو قفل کردم. صداهایی از داخل فروشگاه میاد و گهگاه یکی به درب اتاق میکوبه. نمیتونم ببینم که کی یا چی اون بیرونه. شاید یکی از همون سایه هایی که نمیدونم چه بلایی به سر مسعود آورده. هرچی که هست اون بیرون حادثه خوبی انتظارمو نمیکشه. حس میکنم هر چی که هست کل شهر رو در بر گرفته پس تصمیم گرفتم این یادداشت رو بذارم برای کسانی که بعد از من میان. امیدوارم برای مادرم اتفاقی نیوفتاده باشه.))

- تمام شد؟
- بله جناب
- علت مرگ مشخص شده؟
- مرگ در اثر شلیک چکش برقی اما یه چیز دیگه هم هست
- چی؟
- میزان زیاد سرتونین، دوپامین و نور اپی نفرین
- و موضوع مادرش...
- احتمالا کار خودشه چراکه هر دو نفر یا یه چکش کشته شدن...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد