یه چهره مضطرب رو دوست ندارم. مخصوصا وقتی رو به روت میشینه و از ترس زل میزنه توی صفحه مانیتور روبه روش. وقتی بهش نگاه میکنم یه موجود توخالی میبینم که داره دست و پا میزنه توی موقعیتی که قطعا خوب نیست. وقتی سوالی میپرسه قبلش هزار بار از خودش میپرسه که تو داری چه غلطی میکنی؟ بعد به شیوه خنده داری خودشو جمع میکنه و زل میزنه به پیشونی تو و سوالشو میپرسه اونم با یه صدای لرزان.
یه چهره مضطربو دوست دارم. اون موجود قدر خودشو نمیدونه. نمیدونه که چه قدرتی درونش نهفتست. نمیدونه که یه دنیا برای بازیهای اون آماده شده. این منو مایوس میکنه...
پ.ن:
طبق اکثر اوقات، نداریم