کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 124

ساعت و کاور زرد رنگ موبایل و دست بند و تونیک سرمه ایش به نظرم جالب اومد. یه شال صورتی همرنگ دست بندش رو هم دور گردنش حلقه کرده بود.

- هوا بهاریه.

- اوهوم

- پارادوکس یعنی شال و ساپورت. گرمت نیست؟

- دیوونه، گفتم چرا یدفه رومانتیک شدی.

- بیخیال.میبینیشون؟ چه خوشن؟

- چرا نباشن؟

- خوب. حق هم دارن. من تحریم شدم نه اونا

- تازگیا چی میخونی؟

- ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد. چطور؟

- همون. حالا هی از این کتابای مرگ و میر بخون تا آخرش بشی مث موری. خودم هر سه شنبه میام بالا سرت.

- هدیست

- از کی؟

- سوال مهمتری نبود که بپرسی؟

- آره. راستی چطورم؟

- بینیتو میگی؟ من همه چیزو دست نخورده میپسندم، اما خوبه. مفت چنگ صاحبش

- اوکی. بیخیال. گرسنمه، میشه ما زودتر یه چیزی بخوریم؟

- اوهوم... بذار ببینم چی میتونم جور کنم.


پ.ن:

بیعاری

نظرات 1 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 21:08 http://porchouneh.blogsky.com/

داستان یا خاطره نویسی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد