کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 160

میدونی؟ هنوز برکه رو واسه خودم نگهش داشتم. یه وقتایی ماهی گندیده ها رو ازش میگیرمو میندازم جلوی گرگا. اونا دیگه با من کاری ندارن. دنبال یه طعمه بودن که به دستش آوردن...
حالا ماهی گندیده ها رو از من میگیرن و پوزشونو به نشونه تشکر میمالن به پاهام.

پ.ن:
- حس میکنم ماه و ستاره ها نگاهمون میکنن... خجالت میکشم
- تو اونجایی که باید، خجالت نکشیدی ابله کوچولو...
حالا دیگه زیاد نگران نباش. چیزی ازت باقی نمونده که به خاطرش خجالت بکشی...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد