کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 212

از کاروان چه ماند، جز آتشی به منزل...


 

 چنان در قید مهرت پایبندم
که گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بی سامان بخندم
نه مجنونم که دل بردارم از دوست
مده گر عاقلی بیهوده پندم

...

نظرات 2 + ارسال نظر
صدف سه‌شنبه 18 فروردین 1394 ساعت 00:45

صدف خوشحال بود از آرامش روزهات
خوشحال بود از مشغله و برنامه هات
از داشتن کسانی برای گذران وقت
صدف وقتی خوشحاله که کسانی که جزیی از خاطرات و زندگیشن شاد و خوشبخت باشن
صدف هرگز هیچ چیزو فراموش نمیکنه
داره در جهت حرکت آب شنا میکنه
چیزی که درست ترین به نظر رسیدوانجام داد
امیدوارم در زندگی بعدی هرچیزی باشم جز آدمی که بودم...
امیدوارم آرام و شاد باشی و همه چیز رو فراموش کنی

سجاد یکشنبه 16 فروردین 1394 ساعت 01:21 http://tfn.blogsky.com

آتش به جان من کرد شوق لقای دلدار...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد