کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 225

قبل از جشن:

سومین دهه از زندگی من تمام شد. دریا میگفت چه حسی داری؟ مایوسش کردم. شاید باید واقعا متولد بشم. از صبح تبریک های جورواجور میشنوم. حتی از بانک و شاتل. چرا همه تبریک میکن؟ چرا همه فکر میکنن باید شاد باشم؟


بعد از جشن:

خوشحالم. اما شاید بعضیها ناراحت شده باشن.


پ.ن:

- خوشحالی؟

- خیلی

- بیشتر از همه چی خوشحالت کرد؟

- سوال سختیه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد