کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 249/ خاطره

- این با طرح برج پاریسه، اکثر آقایون اینو میخرن.
- منظورت برج ایفل هست؟
دختر فروشنده میخنده و با شبیه سازی حالت اضطراب میگه:
- اره. اینم روشنه. ای وای...
- خوب. ممنون. راستی یه چیزی میگم وحشت نکن.
- چی؟
به یکی دیگه از ساعتها اشاره میکنم و میگم:
- این یکی هم روشنه. خداحافظ...
با صدای خنده فروشنده و اطرافیان از فروشگاه میام بیرون و سعی میکنم به موسیقی زنده ای که پخش میشه گوش کنم... با دیدن درخت گلی که توی باغچه طوری خمیده شده که نمیشه به گلهای سفید زیرش نزدیک شد، به یاد عشق سوان پروست می افتم و ارکیده بازیهایی که برای من از نماد اروتیسم، اروتیک تر شده.
- شاید اینجا هم بتونی خوشبخت بشی...
- شاید..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد