کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 253

گم شده ام در میان مردمانی که،

لباسشان باران را لمس میکند،

و عینکشان آفتاب را،

و سلاح تناسلیشان عشق را،

و فریادشان شنیدنیها را،

و چشمانشان بوئیدنیها را،

و دوربینشان، دیدنی ها را...


میترسم یکی از آنها شوم،

میترسم یکی از آنها باشم...


پ.ن: تمام جلوه های جان چو آرزو به باد شد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد