دوتا خونه سفالی خریدیم
من و ابوذر، یه شب از یکی از باغهای قصردشت دوتا خونه سفالی خریدیم. به شیوه احمقانه ای درگیر پنجره خونه خودم شدم. حتی یه داستان اقتباسی از کوپر رو باهاش نوشتم...
پ.ن: بهار کی میرسی...