کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 345

تو خیانت پاک منی...


دنیا جای یادم نمی آید هاست...

دنیا جای یادم نمیرود هاست...

چه جدی باشیم و چه شوخ... دنیا جای همین جدیت ها و همین شوخی هاست...

سایه 344

صدای داد زن از توی آشپزخونه، اونو به سمت بالکن اتاق خوابش کشوند.

در شیشه ای رو از پشت قفل کرد و روی زمین نشست.

سیگارشو روشن کرد و در حالی که چراغهای آپارتمانهای روبرو رو نگاه میکرد پک عمیقی بهش زد...


لحظه ای بعد خودشو بالای نرده بالکن دید که ایستاده و جیغ خفه زن از پشت شیشه به گوشش میرسه...


اون.. آسفالت سرد کوچه تاریک پشت آپارتمان رو در آغوش میکشه.... 

...

و لحظه ای بعد لبخند زنان برای عذر خواهی به آشپزخونه برمیگرده...

سایه 343

وقتی خیلی دلت میخواد با یکی حرف بزنی...

یکی از گذشته ها...

نبش قبر همیشه هم بد نیست...


بگم، چخبر، توی این مدت کجاها بودی؟  بگم چقدر پیرشدم؟؟؟


بگم کاش شهامت بیشتری داشتم...

سایه 342

وقتی به بهانه های مختلف بهم میگن که یه چیزایی توی ذهنم گذشته یا مالیخولیا دارم یا... میبینم که پر بیراه هم نمیگن. توی ذهن من یه دنیا نهفتست. یه دنیای تاریک و مه آلود. دیگه خورشید خیلی دور شده و من بجز چنتا لکه ابر با حاشیه قرمز چیز دیگه ای نمیبینم. همون برکه. همون ردیف درختای کاج که از بالای مه فقط نوکشون به سختی معلومه. کف پاهام هم چمن خیس و خنک و گاهی یخ زده میلغزه و یجورایی منو به جلو هل میده. 


انگار میخوام خودمو به تخته سنگ وسط چمنزار برسونم و زمزه های تاریک لابه لای درختها رو گوش کنم. صداهایی که جمله های زیادی رو زمزمه میکنن. پچ پچ خاطراتم که از دهن فرشته های ریز خیالی خارج میشن. شاید اونا فرشته های عذاب باشن. شایدم میخوان بفهمونن که این صداها چندان ترسناک نیستن. اما... ناخواسته کز میکنم و میشینم روی زمین. جوری که توی مه پنهان بشم. از چشم کی؟ نمیدونم...


از گوشه و کنار اون کلبه خسته شدم. همه جای اون کلبه نشستم و خوابیدم و کتاب خوندم. رویا پردازی کردم. اون گندمزار پشت کلبه هم رنگ طلایی خودشو از دست داده و تبدیل شده به یه قطعه خاکی. مثل یه زمین بازی. یه بار زیر آفتاب چشمامو بستم و دستامو باز کردم و جیغ و داد کشان همه جای زمین دویدم و دویدم و دویدم...


حقیقت اینه که من ترسیدم. بازم باید برم توی اون کلبه... . همون گوشه و کنار بخوابم تا فردا...


امان از این ذهن رنگی فعال.