در یک سال گذشته کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی یار گویای غربت سرد من بود. یاد ایدین زندانی، پدر دیکتاتور، اورهان فتنه جو و سرمه ای که گهگاه به دیدار ایدین زندانی می آمد تا رنگی بر در و دیوار آن زیر زمین نمور بپاشد.
تو اگر رنگ بودی، بنفش و آبی کمرنگ و صورتی ملایم بودی. حتی چمنزار روبروی کلبه من پوشیده میشد از گل های بنفش و دیوار کلبه نیز...
القصه
اینجا همه چیز رنگ و بوی شبنمهای یخ زده دارد.