کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 389

در یک سال گذشته کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی یار گویای غربت سرد من بود. یاد ایدین زندانی، پدر دیکتاتور، اورهان فتنه جو و سرمه ای که گهگاه به دیدار ایدین زندانی می آمد تا رنگی بر در و دیوار آن زیر زمین نمور بپاشد.

تو اگر رنگ بودی، بنفش و آبی کمرنگ و صورتی ملایم بودی. حتی چمنزار روبروی کلبه من پوشیده میشد از گل های بنفش و دیوار کلبه نیز...


القصه


اینجا همه چیز رنگ و بوی شبنمهای یخ زده دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد