کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 108

- تا الان کجا بودی؟

- حمام

- چی شد که تا اون اومد تو هم پیدات شد؟

- آخه حمامم تمام شد


پ.ن: میخوام یه کتاب بنویسم با عنوان مدرنیته و دوستی خاله خرسه

سایه 107/ سیزده ای که به در نشد

باران آمد. سیزده به در نشد


پ.ن:

گفته بودم واسه یه جای دیگه برنامه بذارید.

سایه 106/ رستاخیز

رستاخیز چیز ترسناکی نیست.

تنها نماد از میان رفتن هر ثبات و معیاریست.

که انسان سالها در از بین بردنش تلاش کرده...

دنیا، نمود افکار انسانهاست... افکار سیاه انسانها...


پ.ن:

با دیدن آدمها، بیشتر به رستاخیز ایمان می آورم.

سایه 105

روزی روزگاری همه جا تاریک بود


نه ماهی بود و نه خورشیدی


عده ای از شیطان طلب نور میکردند...


عده ای از خداوند ظلمات را...


پ.ن:

ترس یعنی این

سایه 104

شهوت رانی کار سختی نیست...


شهوت رانی یعنی، بوسه هایت هویت نداشته باشند...


پ.ن:

-اون آدم خوبیه...

- خوب؟

- هیچی. من باید برم