کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 113/ عسل زیادی

یه آدمایی صد تا خوبن اما نود و نه تاش فیلمه. یه گروه دومی هم هستن که یکی خوبن اما خوبیشون واقعیه. این روزا از این گروه اولی رو زیادی دیدم. مثل شیرینی زیادی عسل دارن دلمو میزنن

پ.ن: شیطونه میگه یه حرکت بنیادی بکنم

سایه 112/ آرزویی که دیر براورده شد.

بچه که بودم دلم میخواست کوچیک بشم. اونقدر کوچیک که کسی منو نبینه. بعد یه ماشین پرنده داشته باشم و برم کل دنیا رو باهاش بگردم. باهاش برم توی صحراهای دور و جنگلهای بکر. برم کوهستانهای سرد رو ببینم و اعماق دریاهای سیاه رو تجربه کنم. آهان راستی.. دوست داشتم بتونم هرکی رو که میخوام مثل خودم کوچیک کنم و با هم بریم سفر. یه سفر طولانی. اون موقع ها آدمایی رو انتخاب میکردم که الان که میبینمشون خوشحال میشم که آرزوم براورده نشده... اما یه جاهایی از آرزوم براورده شد متاسفانه. انقدر همراه همه آدمای دیگه کوچک شدم که هممون مث یه مشت عنصر بی هویت داریم دور خودمون میچرخیم. حالا هم هرکی هر کاری بخواد میکنه. دیگران هم یا نمیبینن یا نمیخوان که ببینن. حالا شاید نتونن به کوه و صحرا و جنگل سفر کنن اما راحت به لایه های ارزشی هم رفت و آمد میکنن...

سایه 111

وقتی آدمهای مرغ صفت احاطت میکنن...


وقتی با افکارشون میجنگی...

سایه 110/ یه کسایی...

بدون شرح.

پ.ن:
- نیاز دارم یه مدت تو لاک خودم باشم
- میفهمم. گاهی آدما به انزوا نیاز دارن...
- ببخشید.
- باشه... اگه کاری داشتی به من بگو...

سایه 109/ مغز

- علف گره بزنید شوهر گیرتون بیاد

- ایشالا پسرا همه سال دیگه با زناشون بیان سیزده بدر

- ایشالا سیزده بدر بعدی با یه نینی خوشکل ببینمت


پ.ن:

ینی همه مشکل ما زن و شوهر و بچس؟ ینی؟؟؟