متن داستانمان برای تو...
ایده اش برای من...
معامله مان... فسخ.
تو از همه رستاخیزم فقط یک کلمه را دیدی: تو...
این یعنی عدم درک موضعی
غم انگیزترین داستان زمانی اتفاق می افته که، یه گربه خیابونی فکر کنه یه گربه خونگیه...
کمی... تا حدی احساس خفگی میکنم...
دارم به حذف بلاگ فکر میکنم.
شاید اینجا اخرین جایی بود که... شاید نباید داشته باشم.
اگر بی مقدمه رفتم. پیشاپیش عذر میخوام.