کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 277

متن داستانمان برای تو...

ایده اش برای من...

معامله مان... فسخ.

سایه 276

تو از همه رستاخیزم فقط یک کلمه را دیدی: تو...


این یعنی عدم درک موضعی

سایه 275

غم انگیزترین داستان زمانی اتفاق می افته که، یه گربه خیابونی فکر کنه یه گربه خونگیه...

سایه 274

کمی... تا حدی احساس خفگی میکنم...

دارم به حذف بلاگ فکر میکنم.

شاید اینجا اخرین جایی بود که... شاید نباید داشته باشم.


اگر بی مقدمه رفتم. پیشاپیش عذر میخوام.

سایه 273

امروز هنگامی که لیست نمرات نهایی دانشجویان را تهیه میکردم، به این فکر کردم که شاید بیش از توانشان از آنها طلب نموده ام. اگرچه این ندامت متوجه نسلیست که ارام ارام به رخوت فرو میرود. آینده این مسیر بخصوص در دهه هفتادیها کمی ترسناک بنظر میرسد.