کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 364

حس میکنم حتی نمیتونم از بروز فانتزی خشمم بنویسم...


سایه 364

یک من متروکه...

 لزومن،

یک من ویران شده نیست...

سایه 363

حالا از امین رها شدیم و دستمان به بند تنبان بابک بند شد...

خوب، الحمدلله...

سایه 362

دلم برای چایی شیرینای لیوانی خونه قدیمیمون تنگ شده...

لامصب از هرچی کافه فرانسه و لاته و چای ماسالا و قهوه ترک که توی این کافه ها هست، بهتر بود...

سایه 361

گاهی یک قطعه موسیقی آدم را میکشد،

گاهی یک نیمکت...


اگر به حرفهام ایمان داری شاید تو هم یه مرده ای...