کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من
کافه سایه

کافه سایه

همه یادداشتهای من

سایه 396

احساس میکنم وقت زیادی باقی نمونده


صداهایی میشنوم که پیش از این نشنیده بودم...

سایه ۳۹۵

و زمان هر قدرت و هر جذابیتی را خرد و بی ارزش می‌کند. گویی زمان، وسیله قدرت نمایی خداست...

سایه ۳۹۴

اصلا گور پدر هر ذهنیتی که عمیق ترین رنج های بشری نهفته در من و تو را با نگاه سخت گیرانه چاپ و نشر میسنجد...

سایه ۳۹۳

خشم فروخورده مقدس یا نفرین شده


مساله این است...

سایه ۳۹۲

امروز کولاک شد، تکه ای یخ به چشمم چپم برخورد کرد و به این بهانه ساعت ها گریستم...


‌پ.ن:

درست زمانی که فکر میکنی وجودت برای پیچیدگی های دنیا ساخته نشده، در حال تجربه کردن بزرگ شدن هستی. بحران، تیغه نابودی و رشد است و همه ما مبتلا به اجبار به انتخاب.


در تناسخ بعدی تو نه گلی بنفش و نه شبنمی یخ زده خواهی بود. تو برای همیشه در میان چمنزار پرسه خواهی زد . همچون نسیم، همچون نیرویی که توان تابستانی کردن این زمستان را دارد.